درد دل یک دختر تنهای ایرانی!
چند وقت پیش که برای تهیه گزارش مردمی رفته بودیم، این خانم اومدن جلوی دوربین ما و حرفهایی رو زدن که ما خیلی وقته در تلاشیم برای گفتنشون! حرفهایی که نه تبلیغاته نه سیاهنمایی، براومده از دل آدمای همین جامعهس؛ یکی از خودمون.
چی شد که به اینجا رسیدیم؟
چی شد که به اینجا رسیدیم؟
ارسال نظر
نظرات
(برای مشاهده نظرات کلیک کنید)
دخترم قبول که جز خسران چیزی در دنیا نکردم ، اما به خدائی خدا سوکند همیشه تلاش کردم ، فکر کردم برنامه ریختم ... اما نشد. سعی خود را کردم اما نشد. زور محیط بیشتر بود.
دخترم کاش دختر من بودی ، انسانی شجاع هستم و شجاعت شما را تحسین میکنم.
نور چشمم چه شد که بین پدر و فرزند جدائی افتاد؟
شما بعنوان فرهیخته "دانش" "گاه" تهران با مغزی جستجوگر راه حل را چه می بینید؟ بهتر می دانی که چه شد که آفریقای متمدن و هزاران سال خودکفا ، در سه قرن به گرسنگی افتاد؟
از کجا که من و تو شور یکپارچگی را باز بر پا نکنیم؟
با این وضعیت و این سطح توقعات و این شرایطی هست کی آخه میتونه اول زندگی مشترک جهیزیه و خونه و ماشین آن چنانی داشته که دخترا اکثرا توقع دارن
جمله اول شما را خواندم ، بخودم گفتم حسین آقا هرگز چنین سئولی/ حرفی را با این استحکام مطرح نکرده بود. جمله دوم ... جمله سوم من هفتاد ساله هستم ... جمله چهارم ...
با برخورد فکری شما و قبل اشتباهاتمان شاید ، به حول و قوه الهی ، ان شاءالله بهبود شروع شده. امام صادق (ع می فرماید در زمان غم این دعا را بخوانید : لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِین. خیلی غمگینم.